خورشیدافغانستان

اخبار افغانستان

خورشیدافغانستان

اخبار افغانستان

افغانستان برای همه ی افغانستانی ها

آن چه امروز به نام افغانستان نامیده می شود بازمانده تاریخ و تمدنی کهن است که شرح آن در کتب تاریخی آمده است.

در تاریخ معاصر بر پایه قرار دادهای بین المللی مرزهای افغانستان تعریف شده و هر فردی که با رگ و ریشه در این سرزمین زاده شود افغانستانی شناخته شده و تذکره می گیرد و از ملیت افغانستان و بالطبع از همه حقوق مترتب برآن برخوردار می شود. در واقع افغانستان ملک مشاع همه افغانستانی ها است و هر افغانستانی در مالکیت آن سهم و نقش مساوی دارد و از این رو باید در اداره آن نیز به همین میزان سهم و مشارکت داشته باشد.

به عبارت روشن اداره و سرنوشت افغانستان به دست همه افغانستانی ها ساخته شده و می شود و هر افغانستانی بازیگر صحنه ای است که سر جمع آن مسیر حرکت و سرنوشت افغانستان را رقم زده و می زند. شاید کمتر فردی را بتوان یافت که در درستی این گزاره ها در عالم نظر شک و تردید داشته باشد و البته اگر افرادی هم باشند در رد این گزاره ها اظهار نظر صریح و روشنی نمی کنند اما آن چه جای تامل و بحث و مناقشه بسیار دارد این که چگونه و در سایه چه نظام سیاسی و ساز و کارهای حقوقی و اجرایی می توان این گزاره ها را در عالم عمل به تمرین و عمل درآورد. به گونه ای که هر افغانستانی احساس کند که صاحب ملک مشایی به نام افغانستان است و در اداره و ساختن آن سهم و نقش موثر دارد؟

بدون آن که بخواهم وارد بحث های نظری بیشتر در اینباره شوم باید بدانیم که اگر نظام سیاسی مستقر و حاکمیت موجود خواهان رشد و توسعه و قدرتمند شدن و تعالی افغانستان با هر تعبیر و تعریفی باشد تحقق این هدف جز با مشارکت فعال همه افغانستانی ها در این مسیر ممکن نیست. این جمع جبری عمل و بازیگری همه افغانستانی ها است که مسیر حرکت و سرنوشت افغانستان را تعیین می کند و هنر حکومت و دولتمردان حاکم باید و می تواند این باشد که حاصل این جمع جبری را بهینه و حداکثر نمایند. اگر رفتار و عمل حکومتگران به گونه ای باشد که در گذر زمان و بنا به ملاحظات ایدیولوژیک و سیاسی هر از گاه دست به حذف و تصفیه بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه بزنند و از این طریق بخشی از شهروندان را منفعل و از چرخه مشارکت در اداره کشور بیرون رانند جز این که حاصل جمع جبری عمل شهروندان افغانستانی را در میان مدت و دراز مدت به ضرر خود تغییر دهند دستاورد دیگری به همراه ندارد هر چند در کوتاه مدت می تواند برای آنان سودمند جلوه نماید.

تجربه تاریخ معاصر افغانستان گواهی محکم براین مدعا است و مثال بارزش این که اگر رژیم طالبانیزم این شیوه حکومتداری را در پیش نمی گرفت آن گونه با طغیان و غلیان غیرت برعلیه غارت رو به رو و پایان بخش به رژیم طالبان نمی شد! آن چه به یک نظام سیاسی قدرت و استحکام می بخشد نظریه اعتماد و جذب است و این که آن نظام بتواند هرچه بیشتر شهروندان اش را به مشارکت فعال در اداره کشور جلب نماید و احساس مشارکت و ملیت را در آن ها دامن زند و به کار گیرد.

این که هر نظام سیاسی می تواند منتقدان و مخالفانی داشته باشد گزاره ای درست است اما هنر و مهارت نظام سیاسی مستقر و دولتمردان حاکم در این است که چگونه با این منتقدان و مخالفان مواجه می شوند؟ در نظام های سیاسی مردم سالار به شیوه ای عمل می شود که این منتقدان و مخالفان در چهارچوب نظام سیاسی مستقر بتوانند فعالیت های خود را سامان و سازمان دهند. به گونه ای که در سرجمع جبری عمل جامعه نه تنها خللی وارد نیاید بلکه از نیروی آن ها در جهت افزایش تولید این جمع استفاده شود اما در نظام های سیاسی غیرمردم سالار به شیوه ای عمل می شود که این منتقدان و مخالفان دیگر قادر به فعالیت در چهارچوب نظام سیاسی مستقر نیستند و تبدیل به نیرویی منفعل و خنثی یا مخرب و برانداز می شوند که اثرش کاهش در سرجمع جبری عمل جامعه و هرز روی منابع کمیاب مادی و انسانی در چالش و تقابل بین این نیروها است و یکی از علل اصلی عقب ماندگی کشور ما و بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی را باید ناشی از این بلیه دانست و البته راز پیشترفت کشورهای توسعه یافته هم در همگرا ساختن شهروندانشان در مسیر سازندگی و رشد است.

روشن است که کمتر جامعه ای را به ویژه دراین دوران می توان یافت که خالی از تنوع فکری و سیاسی و قومی و... باشد اما قالب وطن و ملیت ظرف مناسبی برای انسجام و وحدت بخشی به شهروندانی است که می خواهند برای رشد و تعالی و قدرتمند شدن و تعالی ملی همراه و همگرا شوند و وظیفه نظام سیاسی و حاکمیت است که بستر این همگرایی را در دامنه این تنوع فراهم آورد و دامن زند.

افغانستان ظرف وحدت همه افغانستانی ها است، با همه تنوع و تکثر فکری و مذهبی و قومی و... که دارند ( وحدت در کثرت ) و همه افغانستانی ها به رغم باورها و علایق دینی، مذهبی، قومی، جنسی،...که دارند باید برای تعالی افغانستان همیار و جهت باشند (کثرت در وحدت ). هرنظام سیاسی با هرعنوانی که بخواهد راهی غیر از این همگرایی را پیشه سازد قطعا ناموفق بوده و شکست خواهد خورد و طبعا نظام سیاسی مستقر نیز از این قاعده مستثنی نیست و به نظر من با توجه به حوادث و وقایع سال های اخیر صحنه انتخابات ریاست جمهوری و همچنان انتخابات پیش روی یکی از فرصت های تاریخی نظام برای آزمون باور و عمل به گزاره افغانستان برای همه ی افغانستانی ها است و این که آیا حاکمیت موجود می خواهد به نظریه جذب حداکثری و دفع حداقلی عمل نماید یا نه؟

در پایان این مقال به منتقدان و مخالفان نظام سیاسی مستقر از هر نوعش نیز یادآور می شوم که هر تغییر و تحولی در افغانستان جز با در نظر گرفتن بازیگری همه افغانستانی ها ممکن و میسر نیست. البته منظورم تحول درون زاست و گرنه من را با آن هایی که در پی انجام تحول با مداخله خارجی هستند سخنی نیست. در منازعه و جدال حاکمیت کنونی و منتقدان و مخالفان آنچه تعیین کننده وضعیت و جهت تغییرات است حاصل جمع جبری نیروهای مادی و معنوی طرفین منازعه در صحنه افغانستان است و بنابراین توان فکری و سیاسی نیروهای منتقد و مخالف باید معطوف به جلب توجه هرچه بیشتر شهروندان برای افزایش وزنه تحول باشد و البته راقم این سطور امیدوار که عقلانیت در همه سطوح جامعه باعث شود که در سایه حاکمیت قانون و قواعد مردمسالارانه وضعیت در کشورمان به گونه ای رقم زده شود که گزاره افغانستان برای همه ی افغانستانی ها تحقق عینی یابد و ما افغانستانی ها هم همچون شهروندان کشورهای مردمسالار، با همه تنوع قومی و مذهبی که داریم، بتوانیم در ظرفی به نام افغانستان همیار و هم جهت برای رشد و تعالی کشورمان گام برداریم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.