تونی بلر، نخست وزیر انگلیس در زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003 که نقشی برجسته در توجیهات واهی برای این حمله و همراهی کشورش با آمریکا در جنگ افغانستان داشت، در مقالهای به افراطیگیری پرداخته و بدون توجه به خاستگاههای چنین رویکردی، برای مقابله با آن راهکار پیشنهاد داده است.
به گزارش شبکه خبری بی.بی.سی، بلر در این یادداشت نوشته است: «در هفتههای گذشته شاهد تغییر محسوسی در واکنش جهانی به رخدادهای عراق و سوریه بودهایم. اکنون بیش از چهل کشور به رهبری آمریکا برای مبارزه با معضل "دولت اسلامی" (داعش) با هم ایتلاف کردهاند. این یک تصمیم منطقی است ولی کافی نیست.
چرا که مساله فراتر از گروههای تروریستی مانند داعش، بوکوحرام یا الشباب است. مشکل اساسی، اسلام گرایی رادیکال است و از این رو تشخیص ماهیت کلی و گستره این معضل ضروری است. همچنین از طریق تجزیه و تحلیل است که میتوان برای حل و فصل آن تدبیری اندیشید.
ماه گذشته من مجموعهای از اصول هفتگانهای را مطرح کردم که به باور من به درک مساله کمک و از این راهکار حمایت میکند. واکنشها به آن مقاله هر بار به بحث بر سر مداخله ختم شده است.
بدون شک برای مقابله با گروهی مانند داعش باید متوسل به زور شد. داعش از افرادی تشکیل شده که بدون تردید میجنگند، بی رحمانه میکشند و بدون پشیمانی میمیرند. اما در تحلیلی که ارایه میشود پرسش اساسی که رهبران با آن روبرو هستند نادیده گرفته شده است: چگونه میتوان علاوه بر مختل کردن اقدامات افراط گرایان، طرز فکر آنها را نیز برانداخت.
چرا که مادامی که در برخورد با گروهی مانند داعش ما به مقابله با دلایل وجودی آنها نپردازیم، گروه دیگری به سرعت به وجود میآید که جای آن را بگیرد. به منظور مبارزه با ایدئولوژی آن که در طولانی مدت منحرف و وخیم تر شده، درنظر گرفتن آموزش به عنوان یک موضوع امنیتی ضروری است.
مطرح شدنِ به ندرت این مساله در بحث اسلام گرایی افراطی، نه تنها گیج کننده بلکه هشدار دهنده نیز است چرا که همه روزه به بیش از دهها میلیون کودک در دنیا، در مدرسههای رسمی و یا مراکز غیر رسمی، نگرشی خصمانه نسبت به باورهای مختلف در دنیا آموزش داده میشود.
جهان بینیها
جهان بینی گروههایی مانند دولت اسلامی، به کمک شبکههای عظیم سرمایه گذاری و سازماندهی که بعضی از آنها در خاور میانه قرار دارند و بقیه به طور محلی پرورانده میشوند، به جهان رسماً اعلام و گرویدن به آن ترویج و توصیه میشود. این مکانهای پرورش افراطی گرایی، به طور خاص به صادرات آموزشهای وهابیت سلفی می پردازند که بر آموزش اسلام در سراسر جهان تاثیر بسزایی دارد.
من نمیگویم که آنها به جوانان یاد میدهند که افراط گرا باشند. اطمینان دارم که بیشتر آنها این کار را نمیکنند. ولی به جوانان آموزش میدهند که جای خود را در طیفی از جهان بینی که در بخشهایی از جهان اسلام عمیقاً ریشه دوانده باز کنند. آنها نگرشی به دنیا را آموزش میدهند که ذهن های جوان و خام را منحرف کند و آنها را در موضع تنش با مردمی که متفاوت فکر میکنند قرار دهد.
چالش پیش روی ما این است که به جوانانی که در برابر فریبندگی تروریستها آسیب پذیرند، نشان دهیم که مسیر بهتری برای شنیده شدن صدایشان وجود دارد و اینکه، تنها آیندهای موثر است که در آن افراد با وجود دین و فرهنگ متفاوت با هم برابر باشند.
من از طریق بنیاد ایمان با این مساله رودررو می شوم. مدرسههای این بنیاد در سی کشور گوناگون مانند پاکستان، ایالات متحده و سنگاپور، در برنامههای آموزشی برای جوانان دوازده تا هفده ساله پیشتاز بودهاند.
جوانان در این مدارس در کلاسهایی شرکت میکنند که به دنبال بالابردن درک آنها از مذاهب و باورهای دیگران، ابعاد هویت و الزامات شهروندی جهانی است. دانش آموزان همچنین در گفتگوهای ویدیویی با مدرسه های دیگر در شبکه جهانی شرکت میکنند و بدین ترتیب جوانان لبنانی و اندونزیایی ارزشهای یکدیگر را کشف و بیان میکنند؛ همچنین با دانش آموزان دیگری در اوکراین و بریتانیا ارتباط برقرار میکنند.
این میتواند تجربه عمیقی برای دانش آموزان باشد. به تازگی از مدرسهای اسلامی در جاکارتا بازدید کردم که در آن دانش آموزان با دانش آموزان مدرسهای در هند که عمدتاَ هندو بودند گفتگوی ویدیویی داشتند. با تماشای تعامل این جوانان در باره مسایل چالش برانگیزی مانند مذهب و فرهنگ خودشان، برداشتی کلی از آنچه که از این راه ممکن است به دست آوردم.
"منحرف شدن"
با وجود آنکه این جوانان در کشورهای بسیار متفاوتی زندگی میکردند و مذاهب گوناگونی داشتند، دور هم جمع شده بودند و در یک تجربه مشترک درک بهتری نسبت به یکدیگر پیدا کردند.
پیامدهای چنین تعاملی آشکار و به شدت مثبت است. اما تنها موسساتی مانند بنیاد من و «جامعه تعامل جهانی و صندوق برگشت پذیری» (Global Community Engagement and Resilience Fund) در چنین زمینهای تلاش میکنند.
ما بیش از صد هزار دانش آموز داریم. این تعداد هنگامی که به انبوه جوانان نگرشی انحصاری و ارتجاعی از مذهب و جهان آموزش داده میشود، کم است. در چارچوب جهانی که مشخصه آن مردمانی است که فرای مرزهای نژادی و فرهنگی با هم آمیخته شدهاند، این آموزهها کاملاً برخلاف آنچه است که آن جوانان برای موفق شدن در قرن بیست و یکم نیاز دارند.
بنابراین مادامی که این موضوع با صداقت و صراحت لازم بررسی نشود، تمامی مبارزات و اقدامات امنیتی بی فایده است. همانطور که پیشتر اشاره کردم، نابخردانه ترین کار این است که به روند منحرف شدن طرز تفکر این نسل بی تفاوت باشیم و هم زمان هزینههای میلیاردی صرف تدارکات امنیتی برای مقابله با تهدیدی بکنیم که خودمان اجازه پیدایش آن را می دهیم.
اهمیت جهانی
هر چه زودتر، این موضوع را باید در گروه ۲۰ و یا هر نشست مناسب دیگری، به عنوان مساله ای که اهمیت فوری و جهانی دارد مطرح کرد و منشور مشترکی تهیه کرد که توسط همه ملتها پذیرفته شده و سپس به تایید سازمان ملل برسد. بدین ترتیب تعهد مشترکی ایجاد می شود که بر اساس آن متعهد میشویم که در تمام نظامهای آموزشی فایده احترام به مذاهب را آموزش دهیم.
این به معنی پایان مدرسههای دینی نیست و کشورها را وادار نمیکند که به کودکانشان آموزش دهند که تمامی ادیان یکسانند.
کشورهای کاتولیک به کودکانشان فضایل ایمان کاتولیک را تدریس خواهند کرد. کشورهای مسلمان به تعلیم ارزش مسلمان بودن به کودکانشان ادامه خواهند داد. اما لازم است که همگی آموزش بدهیم که باید با مردمی که دینشان با ما متفاوت است برخورد برابر شود و برای ما محترم باشند. همچنین موظفیم آموزههایی که نفرت و دشمنی می پراکند را ریشه کن کنیم.
چنین چیزی باید یک تعهد جهانی مشترک باشد. مانند اقدام برای ریشه کن کردن نژاد پرستی یا حفاظت از محیط زیست. ملتها باید برای ترویج احترام و ریشه کن کردن بی احترامی تحت فشار قراربگیرند.
اقداماتی که توسط بنیاد من انجام میشود، نشان میدهد که برنامههایی که به جوانان درباره "دیگری" آموزش داده میشود باعث احترام متقابل میشود.
شواهد بسیاری نشان میدهد که این برنامهها موثرند. ما احتیاج داریم که بر اساس آن عمل کنیم. باید بذر این نگرش را آنقدر به طور گسترده بیافشانیم تا ریشه بدهد و رشد بی رویه علف هرز گمراهی مهار شود.»